شغل من نگاہ نکردن به خونریزی ست
شغل من این است که روزنامه نمی خوانم
شب ھا
دود می رقصد
در زیرسیگاری روی میز
پردہ می آید از پنجرہ تا نیمه ھای اتاق
یعنی باد پردہ را ھل می دھد
ھمین باد که از دریا تا من آمدہ است
داشتم می گفتم
شغل من
خاموش کردن رادیوست
بستن تلوزیون
در تمام ساعات پخش خبر.
.
.
.
زندہ یاد بیژن نجدی/گزیدۂ اشعار "پسر عموی سپیدار"
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: