تو می دانی که صحبت با در و دیوار یعنی چه
دیازپام و ُ هزاران قرص و ُ هی سیگار یعنی چه
تو می فهمی که وقتی شب سرازیر است از ساعت
کنار ِ تیک و تاک ِ سرفه ها ، "بیدار" یعنی چه
تمام ِ کوچه ها چشم است امشب تا تو پیدا شی
به لحن ِ شرقی چشمت بگو "دیدار" یعنی چه ؟!
فقط شمعی که می سوزد به پای عشق می داند
سراسر سوختن با این همه اصرار یعنی چه
همیشه مادرم می گفت مردانه صبوری کن
من آن مردم که می گریَد ، دگر انکار یعنی چه
گمانم پنجره با باد دستش توی یک کاسه ست
مدارا کردنم با این دو لاکردار یعنی چه ؟!
کنار پنجره شاعر خودش را دار زد بر باد
و گفت این شعر و این ابیات ِ طوطی وار یعنی چه
خدا رحمت کند "من" را، عجب دیوانه مردی بود
برای مرگ ِ دیوانه ، غم ِ بسیار یعنی چه
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: <-TagName->