خنجرها، بوسهها، پیمانها
اسب سفید وحشی
بر آخور ایستاده گرانسر
اندیشناك سینهی مفلوك دشت هاست
اندوهناك قلعهی خورشید سوخته است
با سر غرورش، اما دل با دریغ، ریش
بر آخور ایستاده گرانسر
اندیشناك سینهی مفلوك دشت هاست
اندوهناك قلعهی خورشید سوخته است
با سر غرورش، اما دل با دریغ، ریش
عطر قصیل تازه نمیگیردش به خویش
اسب سفید وحشی، سیلاب دره ها
بسیار از فراز كه غلتیده در نشیب
رم داده پر شكوه گوزنان
بسایر در نشیب كه بگسسته از فراز
تا رانده پر غرور پلنگان
اسب سفید وحشی، سیلاب دره ها
بسیار از فراز كه غلتیده در نشیب
رم داده پر شكوه گوزنان
بسایر در نشیب كه بگسسته از فراز
تا رانده پر غرور پلنگان
اسب سفید وحشی با نعل نقره وار
بس قصه ها نوشته به طومار جاده ها
بس دختران ربوده ز درگاه غرفه ها
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: