سنگیست زیر آب
در گود شب گرفته دریای نیلگون
تنها نشسته در تک آن گور سهمناک
خاموش مانده در دل آن سردی و سکون
او با سکوت خویش
از یاد رفته ای است در آن دخمه سیاه
هرگز بر او نتافته خورشید نیمروز،
هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه
بسیار شب که ناله بر آورد و کس نبود
کان ناله بشنود
بسیار شب که اشک بر افشاندو یاوه گشت
سنگیست زیر آب ، ولی آن شکسته سنگ
زنده است، می تپد به امیدی به آن نهفت
دل بود اگر به سینه دلداری نشست
گل بود اگر به سایه خورشید می شکفت.
<مرجان _ سایه _ داش اکل >
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: