«سنگم من/ تحفه آب/ اقلیم ماسه یی/ گشاده بازوان/ در بی حیایی خورشید/ قبیله آهوان من/ با رودخانه می روند/ پیش در پیش اجساد سوخته نخل/ خوشه های شیرین مرده/ در مشت های موج/ بی گناهان خیس خیره سر/ چشمان آهوان/این جزایر سرگردان و ساکت رودخانه من/ سرنوشت علف/ در توفان چکمه و دود/ روستای آبادانم/ متروک گهواره ها/ آواز و کار» یا در شعر «واقعیت رویای من است» از همین مجموعه: «واقعیت رویای من است/ و خون رویای من/ برگ تر از سبز/ و سبز تر از برگ گیاهان است/ که با دشنه تلکس خبرگزاری ها/ خنجر کلمات روزنامه/ نمی ریزد/ واقعیت خوب های من است/ آنجا، هیچ کس نمی داند که سیلی چیست؟/... در روزنامه می خوانم/ باز هم/ تکه تکه شده اند/ کودکان فلسطین/ بوسنی/ هرزگوین/ حتی در جزایر گل سرخ/ حتی سرزمین موز/ حتی تپه های چای... / این است که هرصبح/ به خودم می گویم نه، این رویاست/ واقعیت/ همان است که من دیده ام در خواب.»
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: