چه يادگارسياهي نهاد بر درگاه
کسي که نعره خود را به آفتاب رساند
و هيچ رحم نکرد،
به چشم خويش- به آن آفتاب خرمايي-
که هيچ رحم نکرد
و مثل آب رها کرد بازوانش را
که بر سواحل تابان شانه هاي بلند
حمايلي زافق هاي روشنايي
غروب گونه ي نابش،
هزار مردمک ديده را پريشان کرد
و در حواشي آئينه هاي پير و کدر
کسي که سايه ي خود را به آفتاب رساند،
به خويش خيره شد و در هراس باقي ماند
و پشت کرد،
به اين رذالت گسترده بر بساط زمان
و خلق، خلق شهيد از کرانه ناليدند؛
" به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنيد
" که مرده ايم به داغ بلند بالايي
چه يادگار سياه نهاد بر درگاه
کسي که رحم نکرد
کسي که ماتم خود را به آفتاب رساند
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: