برای انتظارت
چشمانی بافته ام که
جغرافیا را میان ِ دو واژه طی می کند
برای انتظارت
بازوهایی پیدا کرده ام
که همراهی را
تا سفر ِ واژه ها
مشایعت می کنند
برای انتظارت
گوشهایی ساخته ام
که طاقت ِ اشکهای سربیت
را بر دوش خواهند کشید
شعر ِ سفر را که با هم بنویسیم
سفر و مبدا و مقصد
تو را نوشته اند و
انتظار
همراه ِ من
سیگار می کشد
...
« بهنام شریفی »